پایان بی انتها .....

ساخت وبلاگ

دیرگاهی است که سلوک این جمله‌هاست

نقش‌بندان مهر سکوت

بر لب عطش ساقی آن

و خاموش شده در این دیار،

حلقوم دکلمه‌ی ترنم‌های نیاز

شاید بسی بهتر باشد،

که نهان ماند،

اندک دارایی مانده،

در پستوی زخمی دل

و تنها باقی بماند،

خوانش آیه‌های باران

و نجوای زیر لب با صورت اشک ...

آه از رهگذران سایه صفت

مملو از واهمه‌های پیج در پیچ و آشفته

پیچیده در رنگارنگ‌های بی‌رنگ

می‌نگرند و  می‌گذرند

که از بی‌اعتنایی

می‌نشیند سوز سرد شلاق‌هاشان بر پیکر ...

کاش می‌شد آخر قصه‌

حدیث چکامه‌ی شبگرد،

و دفن شدن زیر باران باشد.

اصلاً بگذار بگویند؛

حکایت آن مرد چنین بود،

تنها آمد،

تنها ماند و

تنها رفت ...

نوشته شده توسط مهدي در ساعت 15:0 | لینک  | 
ر افشار...
ما را در سایت ر افشار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahdi1667 بازدید : 37 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 16:41